بدون عنوان
شاعر حدیث جاهدپری
همسایه ی پایین ما مادربزرگم بود
بالا که عمه جان
ما نیز پایین تر
آن هم کنار هم ،
گل های احساس شقایق را
ما عشق می دادیم ...
کودک که بودم عشق زیبا بود ، بالا تر از آبی
توی اتاق 4 ،5 متری
روی همان بالشتکای عشق
کاهو و ترشی بد صفایی داشت...
من عشق را در کودکی دیدم
مادر کنار دانلود اهنگ صورت بابا ،
قربان برم هایش چه معنی داشت...
عمه ببین آن روز ها رفتند
حسّ غرور من تماشاییست
من عشق را در کودکی دیدم
روزها کنارت در حمام خانه ی مادر ،
من را به زیر دوش می برد ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی